شهدای مهدی شهر

متن مرتبط با «محرم» در سایت شهدای مهدی شهر نوشته شده است

محرم در محرم (قسمت دوم)

  • به همراه چند نفر از همرزمان؛ در ورودی یک سنگر استراحت  عراقی با چراغ قوه داخل سنگر را نگاه کردیم چند نفر در سنگر خوابیده بودند این در حالی بود که بر اثر سر و صدای ناشی از تیراندازی ها و انفجار خمپاره خیلی از نیروهای دشمن پا به فرار گذاشته بودند.با اسلحه کلاشینکف داخل سنگر را پاکسازی نموده و برای هدف بعدی حرکت کردیم.دستور این بود که شب هنگام و در حالت حمله اسیر گرفتن معنا ندارد.  هوا کم کم داشت روشن می شد لذا در داخل آشیانه (سنگر) تانک نماز خود را خواندیم و منتظر ماندیم تا هوا کاملا روشن شود. از سنگر بیرون آمده و از شیاری که بصورت پرتگاهی بود به پایین حرکت نمودیم همین که به پایین رسیدیم حدود 8 نفر از عراقی‌ها را دیدیم که ظاهرا منتظر بودن تا تسلیم نیروهای ایرانی شوند بعدا متوجه شدیم که این افراد از خمپاره انداز و از واحد ادوات     عراقی­ها بودند. یکی از همراهان ما این افراد اسیر را به عقبه نیروهای ایرانی برد.همینطور جلو رفتیم که در چند صد متری ما در سنگری عراقی­ها مقاومت می کردند که با شلیک آرپی جی آن سنگر را منهدم و افراد داخل سنگر نیز به هلاکت رسیدند.باز جلوتر سیم خاردار بود که عراقی­ها در جلوتر از سیم خاردار بصورت سینه خیز در حال فرار بودند؛ رزمندگان اسلام از هر طرف آنان را زیر آتش گرفتند. عراقی ها یکدفعه از زمین بلند شدند تا فرار کنند که به آنان مهلت داده نشد و رزمنده ها همگی را به هلاکت رساندند.به پیشروی ادامه دادم به چند سنگر عراقی رسیدم از پشت سنگری رد می شدم که یک عراقی خودش را لابلای سنگری قایم کرده بود متوجه شدم اسلحه من فشنگ ندارد لذا تصمیم گرفتن با اسلحه بدون فشنگ او را بترسانم و او را از لای سنگر بیرون آورم. نیروی عراقی وقتی «توپ و تَش, ...ادامه مطلب

  • محرم در محرم

  • یک روز قبل از عملیات محرم ؛ یعنی 10 آبان سال 1362 که مصادف با 25 محرم 1404 بود ، شب هنگام به سوی خط مقدم حرکت کردیم وضعیت منطقه به صورتی بود که حضور نیروی رزمنده در هنگام روز امکان نداشت زیرا دشمن به منطقه تسلط داشت. لذا شبانه وارد منطقه مورد نظر شدیم ؛ نیروهای رزمنده زیادی به این خط مقدم آمده بودند.حمله هوایی دشمنصبحِ روز قبل از عملیات ؛رزمنده ها در کنار خاکریز آماده و مستقر شدند یکدفعه صدای وحشتناکی بگوشم رسید تعجب کنان که مبادا دشمن نیروهای مستقر شده در پشت خاکریز را شناسایی کند و عملیات لو برود ، ضد هوایی ها شروع به شلیک کردند من همینطور که مشغول نگاه کردن به آسمان بودم در 50 متری ام یک بمب به زمین افتاد و انفجار شدیدی به گوشم رسید خودم را به زمین انداختم ولی باز مشاهده کردم که ترکش های بزرگی در آسمان به زمین می آید ناگهان خودم را در کنار منبع آب دیدم از ترس اینکه ترکش بمب به من اصابت کند تا توانستم خود را به زیر منبع رساندم و پس از دقایقی از آنجا بیرون آمدم دشمن چندین بمب بر سر ما ریخت.اورژانس و سیل ساعت 5 بعد از ظهر بود که هوا کم کم به تاریکی می رفت و ابرها بر آسمان پدیدار می شد پس از اینکه نماز مغرب و عشا را بجا آوردیم باران شروع به باریدن گرفت و هر لحظه شدت می یافت بطوری که سنگر اورژانس که با تلاش های زیاد شبانه بصورت یک سنگر بزرگ ساخته شده بود این باران شدید ، اورژانس صحرا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها